فیلسوفان ایرانی عهد ساسانی با اصطلاح فلسفی “گوهر /جوهر” (gohr) به معنی “آن چه ( در وجود هر کس و هر چیز) قائم به ذات باشد” به خوبی آشنا بودند. آنها بر این گروش (اعتقاد) بودند که “گوهر” آدمی تغییر پذیر نیست .
* درکتاب “مینوی خرد” آمده :” هر چیزی را می توان گردانید (تغییر داد) ، به جز گوهر نیک و بد. گوهر نیک را به هیچ روی به بدی، و گوهر بد را به هیچ روی به نیکی نمی توان تغییر داد” .
* کتاب “دینکرد ” نیز همین نظر را تایید می کند:” گوهر مردمان سه گونه است : یکی (مردم )نیک تخمه ، یکی بدتخمه ، و یکی (نوع) سوم یا میانه ی این دو. نیک تخمه آن که حتی اگر فرهنگ بر او نَبَرند، نیک است ؛ بد تخمه آن که حتی اگر فرهنگ بر او بَرَند ، بد است ؛ آن که (از نوع ) سوم –یا میانه ی آن دو- است، به وسیله ی فرهنگ، نیک یا بد شود.”
*کتاب “دینکرت” به روشنی نشان می دهد مهم ترین چیز در بدن انسان “گوهر ” است . سایر ابزارها به دنبال آن و برای فعال ساختن آن می آیند. شناسایی “گوهر” آدمی بسیار دشوار است. آزمودن نیکی و بدی “فطرت”آدمی از این طریق ممکن است که او را با نیکی و خوبی آشنا سازند. اگر به سوی نیکی رود، فطرت و خمیره ی او نیک، و اگر به سوی بدی رود، خمیره ی او بد است که در این صورت تربیت پذیری او بسیارسخت و دشوار است . یا به تعبیری همان مثال زیبای سعدی در کتاب “گلستان” – باب اول سیرت پادشاهان – که :پرتو نیکان نگیرد هر که بنیادش بدست / تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است.
بن مایه :
تاریخ جامع ایران، جلد ۵، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، ناشر مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی ، ۱۳۹۳، ص ۷۳۸٫