پیشینه ی سوفسطاییان :
معنای لغوی : در لغت نامه دهخدا ، واژه ی سوفسطایی یا سوفیست به معنای استاد، دانشور و زبردست و یا کسی که در امور زندگی هوشمند و زیرک می باشد ، به کار رفته است .
“Sophist” از نظر لغوی، از ترکیب دو جزء “sophi” به معنای “حکمت و معرفت” و“ist” (به معنای گرایش فکری و در جای دیگر به معنای شغل) در اینجا به معنای پیشه، درست شده؛ و در کل به معنی «معرفت پیشه» است. واژه ی “فیلوسوفیا- Philosophia ” نیز مرکب از دو کلمه “فیلو-Philo ” به معنی دوستداری و “سوفیاSophia- ” به معنی دانایی است و افلاطون، سقراط را “فیلوسوفس” یعنی “دوستدار دانایی” و نه سوفیست به معنای “دانشمند” می نامد . چرا که “سوفیست ها” از نظر فلاسفه “معرفت پیشه” و نه”عاشق معرفت” بودند. بنابراین ، همین طلب دستمزد در قبال تعلیم دیگران ، چون با عرف فلاسفه ی پیشین سازگار نبود ، باعث انتقاد و بدنامی سوفسطاییان می شد و افلاطون آنان را دکان دارانی با کالاهای معنوی معرفی می کرد. یا کسنوفون در کتاب “خاطراتی سقراطی” به نقل از سقراط چنین می گوید: “کسانی که حکمت خود را در قبال پول به هر کسی که بخواهند می فروشند سوفسطایی نامیده می شود.”
ارسطو نیز “سوفسطایی” را کسی می دانست که از حکمت ظاهری و غیر واقعی خود پول به دست می آورد.
کلید واژگان: سوفسطاییان، سوفیست ، فیلوسوفس، سقراط، حقیقت
معنای اصطلاحی در یونان باستان :
در یونان باستان آموزگاران فلسفه را سوفسطائی مینامیدند . اینان از شهری به شهر دیگر میرفتند و جوانان را دور خود جمع کرده و در ازای حقالٌزحمه به تدریس میپرداختند. سوفسطائیان خطابت و جدل و دیگر فنونی را که برای موفقیتهای اجتماعی و سیاسی لازم بود، به شاگردانشان میآموختند.
سوفسطائیان به دلیل نگاه تاریخی به تاریخچهٔ ۵۰۰ سالهٔ گذشتهٔ فلسفه در یونان، به این پرسش اساسی رسیدند که : «چرا پس از گذشت این همه زمان، هنوز معیاری برای حقیقت مشخص نشده» و برای حقیقت ۳ حالت قائل شدند:
- حقیقتی وجود ندارد.
- حقیقتی وجود دارد ، اما قابل شناخت نیست .
- حقیقتی وجود دارد، برای عده ای قابل شناخت هست ، اما قابل انتقال نیست .
به این دلایل، آنها جزو کسانی بودند که به قسمت اعظم بحث معرفتشناسی، یعنی «امکان معرفت» پرداختند. در نتیجه سوفسطائیان، قائل به این امر شدند که بحث بر سر حق و حقیقت بیفایده است و بهتر است به فن بیان و خطابه بپردازند. در اصل آنها معتقد بودند که حقیقت نسبی است. از آنجایی که خطابه و فن بیان در آن روزگار به دلایل:
- دعواهای حقوقی بی شمار یونانیان
- رسیدن به صدارت
برای آن بسیار مهم بود، آنها همیشه مشتریانی برای آموزش داشتند.
اما بهتدریج، بر اثر افراط برخی از این آموزگاران، این واژه معنای دیگری پیدا کرد. آنها به حقانیت و صدق و کذب ادعا کاری نداشتند؛ بلکه تنها میخواستند به شاگردانشان آموزش دهند که چطور باید در مناظرهها به هر صورت ممکن، حریف را مغلوب کرد.
در نتیجه، سوفسطائیان در تداول عامه به بیصداقتی فکری و سفسطه گری بدنام شدند. در این معنا، سوفسطائی به کسی میگفتند که با چربزبانی و مغلطه، از آنچه میدانست ناراست است، به قصد فریفتن دیگران دلیل میآورد و نتیجه میگرفت.
با این وجود بسیاری از بزرگان سوفسطائیان چون “پروتاگوراس “، تنها فیلسوفانی شکاک بودند که مفاهیم اولیه ی معرفتشناسی را طرحریزی میکردند، و به هیچ وجه سوفسطائی در معنای سفسطهگر و فریبکار نبودند.
حرکتی که سوفسطاییان در تاریخ فلسفه آغاز کردند ، نخستین حرکت شک گرایی و نسبی گرایی در تاریخ فلسفه محسوب می گردد. از این رو تاثیر ژرفی بر تمدن غرب گذاشته است؛ و برخی از تفکرات نزدیک به رهیافت های سوفیست ها را می توان در اندیشه فیلسوفانی چون نیچه، هابز، ماکیاولی و مکاتب نسبی گرایی و پراگماتیستی نیز مشاهده کرد.
کاپلستون در جلد اول کتاب ” تاریخ فلسفه ” خود بعد از ذکر موارد بدنامی سوفسطائیان، چنین نتیجه میگیرد که با وجود این، سوفیسم سزاوار محکومیت قطعی نیست. او معتقد است که در ابتدا، کلمه سوفسطایی معنای ناپسندی نداشت و سوفسطائیان نیز در بین مردم اعتبار و احترام داشتند و حتی بعضاً به عنوان سفیر شهر خود انتخاب میشدند. همچنین راسل نیز در کتاب “تاریخ فلسفه غرب ” در این باره می نویسد که لفظ ” سوفسطایی ” در اصل معنای بدی نداشت ، بلکه معنایش به آنچه ما از واژه ی معلم اراده می کنیم بسیار نزدیک بود؛ و سوفسطایی کسی را می نامیدند که امور خاصی مانند خطابت ، جدل و دیگر فنونی که در زندگی عملی و برای پیشبرد موفقیت های اجتماعی و سیاسی لازم بود را به جوانان می آموخت و از این راه گذران زندگی می کرد.
مخالفان اصلی سوفسطاییان : مهمترین عامل بدنامی سوفسطاییان ، مخالفت سقراط و افلاطون با ایشان بود. زیرا افلاطون آنان را دکاندارانی با کالاهای معنوی معرفی میکرد و سقراط ، فیلسوف همعصر سوفیستها نیز، از منتقدان سرسخت اندیشه ی آنها بود. آنچه سقراط را مشوش ساخته بود این بود که سوفیستها بدون دانش واقعی یا حتی اعتقاد به آن، به ظاهر راه کامیابی در این جهان فانی را به مردم آموزش میدادند. سقراط معتقد بود که این هدفی غیر مسئولانه است که منجر به بیبندوباری و سقوط اخلاقی و فرهنگی میشود. سقراط ادعاهای سوفسطاییان را گمراه کننده و فاسدکننده قلمداد مینمود. چرا که آنها با تعالی روحی و اخلاقی نه تنها کاری نداشتند، بلکه اهدافی پوچ و عامهپسند را نیز در جامعه ترویج مینمودند.
نکته آخر: اندیشههایی که سوفیستها به اشاعه آن در جامعه مبادرت ورزیدند، رهیافتهایی مایوسانه از انسان، حقیقت و جهان پیرامون آدمی بود. انکار بسیاری از عقاید گرانمایه بشر که با سالها تامل وتدبر به اذهان متفکران خطور نموده بود، موجب ترویج بیاخلاقی در جامعه میگشت. اندیشه سوفسطاییان به نفی اخلاقیات و ارزشها در اجتماع منتهی میگشت: اجتماعی که تحت سیطره تعالیم سوفیستی جهت نیل به آرمانهای کاملاً مادی خویش در اتخاذ هر روش و رویکردی آزاد و مختار بود.
بن مایه ها :
- دارایی ، علی اصغر ، آموزش فلسفه ، جزوه آموزشی دانشگاه صدا و سیما
- راسل ، برتراند، تاریخ فلسفه ی غرب ، جلد نخست ، ترجمه ی نجف دریابندری، تهران ، شرکت سهامی کتابهای جیبی، چاپ چهارم ۱۳۵۳٫
- کاپلستون ، فردریک چارلز، تاریخ فلسفه ، جلد نخست ، ترجمه ی جلال الدین مجتبوی.
- سوفسطایی گری ، ویکی پدیا .
- سوفسطاییان ، ویکی فقه.