چکیده :
یکی از مسائل مهم قرن بیست و یکم ؛ “بی قیدی” و به تعبیر دیگر “غفلت” نسبت به انسانهای دیگر است . این آدمها نه چندان دور از ما؛ بلکه در همسایگی و حتی در چند قدمی ما زندگی می کنند؛ ولی ما آنها را نمی بینیم و شاید هم چندان به خودمان زحمت نمی دهیم تا آنها را بشناسیم، و حتی درد و رنج آنها وجود ما را متاثر نمی کند؛ چرا که خودخواهی ما باعث شده تا نفس خود را مقدم بر همه چیز و همه کس بدانیم . اما با نگاهی به تاریخ گذشته ی پرافتخار سرزمین خود، درمی یابیم که پیشینیان ما افرادی بودند که نسبت به یکدیگر مسوول، گشاده دست و اهل وفای به عهد بودند؛ از بیگانگان میهمان نوازی می کردند؛ در گفتار خود صادق بودند… آنها کسانی جز جوانمردان و عیاران نبودند.
کلید واژگان : نفس، ملامتیه، فتیان، جوانمردان ، عیاران ، نظریه ی خودخواهی اخلاقی.
نفس ، جوهری است که ذاتا مستقل و در فعل نیاز به ماده دارد و متعلق به اجساد و اجسام است . به تعبیر دیگر جوهری است نامیرا… و بر حسب مراتب مختلف به نفس اَماره ، نفس لَوامّه و نفس مطمئنه تقسیم می شود . اما در اینجا چون مراد ما همان نفس اماره می باشد بنابراین از تعریف مراتب دیگر نفس صرف نظر می کنیم. نفس اماره همواره از دیدگاه دین، فلسفه و عرفان از روزگاران کهن مورد سرزنش بوده است ؛ چرا که آنها اعتقاد داشتند که در انسان عنصر بد و فاسدی هست که عبارت از روح شهوانی وخور و خواب اوست و این عنصر بد که مایه ی هوی و هوس و شهوت است نفس نامیده می شود. نفس، انسان را به پیروی از لذات و شهوات حسیه وامی دارد و منبع اخلاق ذمیمه و مفاسد و شرور است .
با مروری بر آثار عرفا درمی یابیم که یکی از مباحث اصلی عرفان مخالفت با نفس لوامه است باشد که با اینکه در نکوهش نفس لوامه می باشد اما زیباترین سخنان آنها را در برمی گیرد:
- ابوبکر وراق : مَثَل نفس ، مثل آب صافی ایستاده است که چون آن را بر هم زنی ، لجن و گند درون، آشکار سازد.
- چهل سال است تا نَفسَم شربتی دوغِ ترش می خواهد ، یا دمی آب سرد، نداده ام…
- ابوسعید ابوالخیر:” زندانِ نفس بودِ مرد است ؛ چون قدم از آن بیرون نهاد ؛ راحت رسید.”
- سری سقطی:” چهل سال است تا نفس من همی خواهد که جوزی با انگبین فرونهم و بخورم، هنوز نکرده ام .
ریاضت نفس سرکش و کشتن آن بزرگترین مجاهدتی است که سالک باید انجام دهد و این مجاهده است که انسان را وارد راهی می کند که به خدا می رسد. همه پیشوایان صوفیه به اتفاق معتقدند که بدون ترویض و تربیت نفس و تربیت نفس ، ورود به عالم سیر و سلوک واقعی ممکن نیست، و بِدان نفس حیوانی (اماره) برای آن به انسان داده شده تا اعمالی مانند خوردن و خفتن و عمارت منزل و کسب و معیشت و سبب تولد وتوالد و تناسل که با حیوانات نیز مشترک است مختل نگردد.
اساس ترویض نفس این است که از هر چیزی که نفس به آن راغب و مایل است و مخصوصا از چیزهایی که نفس به آن معتاد است بازداشته شود و نیز نفس را باید چنان بار آورد که در مقابل هوسهای خود مقاومت کند و کبر و خودپسندی او از میان برود… تا آنکه نفس اماره بفهمد که تا چه پایه پست و بیهوده و اعمالش تا چه اندازه ناپاک و آلوده است.
برای کُشتن نفس و رام ساختن آن باید اعمالی چون : روزه، ذکر ، انزوا و سکوت و مواظبت بر نماز را انجام داد؛ چرا که باعث دگرگون شدن درون می گردد، و معنای واقعی عبارت بسیار معروف عرفا “مُوتوا قَبل اَن تَموتوا” ناظر به همین معنا است . البته مقصود از این ” مردن پیش از مرگ” به این معنا نیست که جنبه ی ناسوتی و مادی انسان به کلی از میان برود؛ بلکه مقصود این است که زمام نفس سرکش در دست سالک باشد تا او را رام و پاک گرداند و صفات رذیله ی آن را از میان بردارد. حال که دیدگاه عرفا در مورد نفس مشخص گردید ، قبل از آنکه دیدگاه ملامتیه ، جوانمردان و فتیان را در ارتباط با نفس بیان کنیم ، ناگزیر هستیم که به اختصار به معرفی نظریه ی “خودخواهی اخلاقی” بپردازیم.
نظریه ی “خودخواهی اخلاقی – (ٍEthical Egoism) ”
خودخواهی اخلاقی ، که نظریه ای بسیار قدرتمند است ؛ براساس اینکه چگونه ” می بایست رفتار کنیم ” استوار است ؛ و تنها وظیفه ی فرد را عمل به آن چیزی می داند که برای او بهترین به حساب می آید. براساس خودخواهی اخلاقی؛ تنها یک اصل اخلاقی وجود دارد که همان اصلِ “نفع شخصی ” است .بنابراین وظایف اخلاقی نیز بر محور این اصل دور می زنند.
خودخواهی اخلاقی که به سادگی هم نمی توان بر آن خط بطلان کشید ، نظریه ای چالش برانگیز است و با برخی از عمیق ترین اعتقادات اخلاقی ما – که مورد تایید بیشتر اقشار جامعه است – درتضاد است . خودخواهی اخلاقی هیچوقت به شما نمی گوید که نباید کاری را انجام دهید که درجهت کمک به دیگران باشد ، چه بسا بارها اتفاق افتاده که منافع شما همسو با منافع سایرین است ، به طوری که با کمک خودتان ، خواه ناخواه به آنها هم کمک کرده اید و یا حتی کمک به دیگران تا حدی برای خودتان هم مفید بوده است. نظریه خودخواهی اخلاقی ضمن آنکه چنین اعمالی را منع نمی کند؛ در حقیقت ممکن است آن را پیشنهاد هم بدهد. اما در اینگونه موارد ، بر این نکته تاکید می کند که تنها سود رساندن به دیگران کار درستی نیست ؛ بلکه عمل درست آنست که نفع شخصی فرد نیز تامین شود.
نکته ی جالب تر که جای نقد و بررسی دارد ، پاراگراف بعدی است که :
خودخواهی اخلاقی توصیه می کند که فرد هر کاری را که می خواهد انجام دهد ، و یا دست به کاری بزند که در کوتاهترین مدت بیشترین لذت را ببرد، مثلا با افراط در نوشیدن مشروبات الکلی و مصرف مواد مخدر و دارو، بهترین سالهای عمر خود را از بین ببرد ؛ چراکه هدف از خودخواهی اخلاقی حماقت نیست ؛ بلکه نفس پرستی و خودخواهی است.
دیدگاه ملامتیه ، فتیان و جوانمردان :
ملامتیه؛ که پیشرو آنها فردی به نام حمدون قصار می باشد ؛ فرقه ای از فرق تصوف بودند که در در نیمه ی دوم قرن سوم هجری در شهر نیشابور، ظهور کردند. پایه گذاران و موسسین این فرقه مردانی راستگو و صدیق بودند. قرن سوم هجری در تاریخ تصوف ، عصر پرهیزگار و ورع حقیقی بوده است . همچین این دوره به داشتن عواطف و تعصبات دینی و مذهبی ، مبارزه ی افراطی با نفس ، مجاهده و سیر و سلوک ممتاز است. بنابراین روش ملامتیه که در همین اوضاع و احوال نشو و نما کرده بودند مجموعه ای از همین آداب و رسوم است . مشرب فکری ملامتیه را می توان اینگونه خلاصه کرد :
- در روش زندگی و رفتار اجتماعی کوشش می کردند که بر خلاف دیگر مردم مورد ملامت و سرزنش مردم قرار گیرند تا از ریاکاری در امان باشند.
۲٫در ملبس شدن به پوشش، تلاش می کردند مورد نفرت و اهانت و خواری مردم بوده و نفرت عامه را به خود جلب کنند.
۳٫ در خفا و پنهان با خدای یگانه به راز و نیاز می پرداختند اما در پیش روی مردم خود را بی اعتنا به اصول عبادی جلوه می دادند.
۴٫تظاهر به ترک اصول عبادی و ترک تقوی را وجهه ی همت قرار می دادند تا در سر و درون با خدای باشند و به سیر و سلوک خالصانه و پاک بپردازند.
جمع بندی عقاید ملامتیه در باره ی نفس :
زیربنای تعالیم ملامتیه اصل اتهام و ملامت نفس می باشد . ملامتیان برای نفس جز ارتکاب به گناه که از خصوصیات اوست ، ارزشی قائل نیستند. لذا شکایت و حزن دائمی از دست نفس تا مرحله ی رهایی و اخلاص، حالت مداوم این فرقه است … لذا ملامتی اظهار دشمنی و خصومت با نفس را بر خود واجب می شمارد و تا آنجا پیش می رود که اگر شخصی از جلوی آنان بر او سلام نمی کنند، و حتی از دادن پاسخ سلام نیز خودداری می کنند یا ملامتی با کسی افت و خیز می کند که او را تحقیر نماید و از کسانی که وی را احترام نمایند گریزان است. از کسی پرسش می کند که با اومخالف است و به او جواب نمی دهد و با این اعمال و افعال از نفس اعراض کرده و نفس را در آنچه خواست او تحقیر می کند و آن را از رسیدن به خواسته ها باز می دارد.
جوانمردان و فتیان :
… این انسانهای آزاده و بزرگوار در ادوار پرآشوب و به هنگام فترتها و انتقال قدرتها و انحطاط و تغییر حکومت ها، مردم بی پناه سرزمین خود و بالاخص ساکنان شهرها را از گزند انواع تجاوزات محفوظ داشتند و با تعلیم اصول و مبانی جوانمردی به همه ی جنبه های زندگی وبه روابط انسانی حال و هوایی از محبت و دوستی بخشیدند و بدین نحو سرمایه گرانبهایی از عشق ومحبت و کف نفس و خویشتن داری و مدارا و گذشت را برای ما به جای گذاشتند. سرمایه ای که برای امروز و فردایمان بسیار کارآمد است و در جهان کنونی همگی سخت بدان نیازمندیم؛ زیرا خردمندان جامعه بشری معترفند که انسان امروز نیاز مبرم به آرامش ، مدارا ، تساهل و تفاهم قلبی و تحمل دیگری دارد و در دنیای صنعت زده ی معاصر ، تجربه زندگی نشان داده است که پیشرفت علوم و فنون و صنایع و ارتباطات به تنهایی آدمی را به آن هدفهای عالی و معنویت متعالی نمی رساند. جوامع بشری محتاج و مشتاق معنویت راستین و آزادگی و اعتلای انسانی هستند؛ در نتیجه تعصباتی که مولود اندیشه های “قالبی ” و قشری هستند درعمل بزرگترین صدمات را نسبت به انسان روا می دارند و آیین جوانمردی که در اصل با اتکا به “فطرت نیک انسانی ” به وجود آمده و در صدد محفوظ نگه داشتن انسان از انواع قشری گریها و تعصبات بوده است ، در آینده نیز می تواند ما را از این نوع صدمات مصون بدارد.
جوانمردان یا فتیان یا اهل اخوت یا اهل فتوت طبقه ای خاص از عامه در ایران و سایر بلاد اسلامی بودند که بخشندگی ،کارسازی و دستگیری از مردم را شعار خویش کرده و با آداب و رسوم خاصی این آیین فتوت و جوانمردی را به کار می بسته اند. ظاهر اصول جوانمردی در سده ی پنجم هـ.ق تکوین یافته …ابوریحان بیرونی فتوت را ایثار و گذشت و سعی در رفع تعدی بر مظلومات و سخاوت می داند و اهل فتوت را با حاتم طایی مقایسه می کند… و در هر حال وصول به درجه ی جوانمردی ، کمال مطلوب طبقه ی جوانان غالب اصناف ، از پیشه وران ، کارگران ، صوفیان و سپاهیان ولایات و شهرها و شناخت حقیقت و ماهیت آن مورد توجه هر جوان حقیقت جویی از این اصناف بوده است؛ و با آنکه بعضی از این اصناف (مثل قصاب، جراح، صیاد، دلاک، جولاه و دلال) به موجب آداب و سنن جوانمردی از ورود به جرگه ی جوانمردی ممنوع و محروم بود ه اند ؛ به اتکای بعضی قصه ها و افسانه ها ، برای خود در طریقه ی جوانمردی قهرمانهایی تراشیده اند (مثل داستان انتساب صنف سلمانی به سلمان فارسی ، وقصه ی معروف جوانمرد قصاب). در هر حال جوانمردی و فتوت در نزد صوفیه و طبقات عوام و مریدان آنها عنوان و اهمیت خاصی داشته است ؛ و حتی مشاهیر و مشایخ صوفیه نظیز سُلَمی و ابوالقاسم قشیری و ابن عربی در باب آن بحث کرد ه اند ، و بعضـــــی فتوت نامه ها نوشته شده است که باقی است. بنابراین اگر بگوییم فتوت نوعی از تصوف و عملی است که شامل طبقات پایین اجتماع می شده است شاید چندان در این باره مبالغه نشده است باشد و به همین جهت است کلمه ی فتوت در مسلک تصوف اهمیتی بسزا دارد و در تعریف آن گفته اند جوانمردی ، بت شکنی است و هیچ بتی بالاتر از بت نفس نیست؛ یا گفته اند تصوف ، جوانمردی و آزاد زیستن است. خدایت آزاد آفرید ، آزاد باش.
بعضی نیز اهل فتوت را با عیاران یکی شمرد ه اند. عیاری یکی از سازمانهای مهم اجتماعی ایران در طی چند قرن بوده است. از آغاز پیدایش این راه و رسم خبری نداریم . اما به گمان نزدیک به یقین می توان گفت سرچشمه ی آنها را در تاریخ پیش از اسلام باید جستجو کرد. کلمه عیاری در بیشتر منابعی که به این گروه اشاره شد با جوانمردی مترادف آمده است. اگر این لفظ را عربی بگیریم معانی آن هیچ با مفهوم جوانمردی نزدیک نیست . گذشته از این از قدیمترین زمان کلمه “عیار” به صورت اسم خاص یا صفت محبوب و معشوق در شعر فارسی ذکر شده است … مرحوم ملک الشعرای بهار حدس زده که این کلمه فارسی و به معنای “یار” باشد. .. این فرقه در طی سه قرن نخستین تاریخ ایران بعد از اسلا م وظایف خطیری را در امور اجتماعی و حتی اداری ایران برعهده داشته اند . اما در نوشته های تاریخی آن روزگار و دوره های بعد البته به تاثیر و دخالت ایشان بسیار کم اشاره شده است ؛ زیرا که تاریخ همیشه به دستور و فرمان امیران و شاهان یا برای تقرب و گرفتن پاداش از ایشان نوشته شده ، و این فرقه با همه اهمیت و نفوذ خود از طبقه ی محتشمان نبوده اند تا ادیب و مورخ را به ذکر فضایل خود وادارند. با این حال جسته جسته در کتابهای تاریخی یا خاصه در مقامات صوفیان وعارفان بزرگ بارها به ذکر اعمال و افعال این فرقه برمی خوریم. اصول اخلاقی عیاری را می توان اینگونه نوشت :۱٫ راز داری ، ۲٫ راستی ، ۳٫ یاری درماندگان ، ۴٫ عفت (هیچیک از عیاران و جوانمردان تا آداب زناشویی انجام نگیرد ، با دلبر و نامزد خود نمی پیوندند.)، ۵٫فداکاری ، ۶٫بی نیازی ، ۷٫ دوست دوست و دشمن دشمن ، ۸٫ برادر خواندگی و خواهر خواندگی (چون صفت عفت از شرایط و لوازم جوانمردی و عیاری است ، هر گاه یکی از عیاران با دختری یا زنی روبه رو می شد، که باید با او همکار و همراه باشد، نخست آداب برادر خواندگی و خواهر خواندگی را انجام می دهد و این مراسم گذشته از آنکه تعهد صمیمیت و خدمتگزاری است موجب محرمیت هم می باشد). ۹٫ سوگند عیاران ( کسی در صف عیاران یا به خدمت ایشان درمی آید ، باید سوگند بخورد که خیانت نکند و یک دل باشد) ، ۱۰٫ کمند افکن باشد ، ۱۱٫ داشتن حیله های جنگی و ۱۲٫ جهان وطنی .
اهل فتوت غالبا لباس خاص و آداب و رسوم مخصوصی داشتند و تشکیلات آنها با تشکیلات صوفیه و عیاران مشابهت داشته است. طبقه ی معروف به داش و لوطی امروز ظاهر باقی مانده ای از دوره ی انحطاط تشکیلات آنها باشد و به نظر می آید که آیین جوانمردی ترکیبی از اصول و مبادی صوفیه بوده است . در هر حال ، جوانمردان نیز مانند صوفیه آداب و سلسله مراتب خاصی داشته اند ؛ چنانکه تازه کاران را “ابن” و سابقه داران را “اب و جد” می خوانده اند ؛ و نیز مانند صوفیه و عیاران ، رئیس و پیشوایی داشته اند که او را “اخی ” می خوانده اند ، وهمچنین به جای خرقه که شعار صوفیان بوده فتیان نیز سراویل (شلوار زیر جامه ) را شعار خویش کرده بودند و هریک کمربسته ی شخصی که او را “پیر شد (شد = کمر بستن )” می خوانده اند بودند. آنها سند سراویل خود را مانند خرقه ی صوفیه به علی بن ابیطالب (شاه مردان ) می رساندند. طالب ورود به این طریقه، چندی بعد از کمربستن، به پوشیدن سراویل یا “لباس الفتوه ” با تشریفات خاص و نوشیدن “کاس الفتوه” (جام جوانمردی ) که عبارت از آب نمک آلودی بوده است می پرداخته و طالبانی که بدینگونه به کمک و ارشاد اهل فتوت می پرداختند ، رفیق سایرین محسوب می شده و در حفظ شرف و ناموس تعهدی سخت داشته اند ، چنان که مسامحه در امور مربوط به ناموس و شرف آنها را از جرگه ی اهل فتوت خارج می کرده است.
جوانمردان به ورزشهای بدنی اهمیت تمام می داده اند و زورخانه کاران امروز بقایای آن هستند. بنای زورخانه شباهت زیادی به خوانق متصوفه دارد ، اصطلاحات زورخانه و مراسم آن از قبیل شماره کردن حرکات ورزشی با آداب مخصوص، یک نوع ذکر به حساب می آید . همچنین کسی که در زورخانه نغمه سرایی می کند و خوب می نوازد را مرشد می نامند.
جوانمردان درکشتی گرفتن و تیراندازی و شمشیر بازی تمرین می کرده اند و هریک غالبا موزه ای در پای و کارد و خنجری بر کمر داشته و کلاه درازی که از نوک آن پارچه ای باریک آویخته می شد بر سر می نهاده اند . روزها به معاش می پرداخته و در دفع ظلم عمال دولت از ضعفا و مستمندان و حمایت از یاران و اهل محل خویش اهتمام می ورزیده اند و شبها مداخل روزانه را در بیوت( خانه ها و مجامع خاص) خویش و در مجالس مخصوصی که محل اخی و موضع تجمع شبانه فتیان بوده و آن را لنگر می خوانده اند می برده و خرج می کرده اند. تهیه و اداره ی لنگر یا زاویه را با لوازم آن ، از فرش و چراغ ، اخی بر عهده داشته و در آنجا جوانمردان پیش از تناول غذا به رقص و سمـــــــــاع می نشسته اند. خلیفه ناصر عباسی که خود لباس فتوت پوشیده بود در ترویح و اصلاح طریقه ی جوانمردی اهتمام بسیار کرد و تیراندازی و کبوتربازی را در بین فتیان ترویج نمود و به کمک آنها خلافت را ترقی داد و به تقلید و تبعیت او بعضی از سلاطین نیز لباس جوانمردی پوشیدند، چنانکه کیکاوس اول ، سلطان سلجوقی روم ، و سلطان بیبرس از ممالیک مصر و عده ای دیگر لباس فتوت پوشیدند و به همین سبب فتوت در بلاد روم چندان رواج یافت که در آن بلاد در عهد ابن بطوطه هیچ شهری از چندین فتوت خانه خالی نبود. مع هذا، اندک اندک فتوت خانه ها به سبب کثرت تردد و اقامت پسران جوان و بی بندوباریهای رایج در بین اخی ها ، مرکز فساد شد و تشکیلات آنها در ایران با ظهور سلسله ی صفویه و قدرت قزلباشان تقریبا از میان رفت.
یکی از چهره های بسیار معروف که از نظر روحانی و اخلاقی در بین پهلوانان و اهل فتوت مقامی بس ارجمند دارد پهلوان “پوریای ولی” (پوریای ولی در سال ۷۲۲ در خیوه ی ترکمنستان در گذشته و قبرش در آن شهر باقی است و زیارتگاه صاحبدلان است ). اشعاری نیز از وی برجای مانده و تخلص او “قتالی ” بوده است. رباعی زیر از اوست :
گر بر سر نفس خود امیری مردی ور بر دگران خرده نگیری مردی
مردی نبود فتــــــــاده را پـای زدن گر دست فتاده ای بگیــری مردی
در پایان ، گفتاری از بزرگان اهل فتوت و ارزشهای اخلاقی رایج میان آنها را به عنوان حسن ختام نقل می کنیم . جوانمردان دارای صفات زیر بودند:
صداقت در گفتار ، وفای به عهد، کرم و سخاوت در حق نیازمند، گشاده دستی و سخاوت نسبت به آنچه دارند . هنر و فن ؛ یعنی بیکاره نبودن . میهمان نوازی از هر بیگانه ، و بالاخره بالاتر از همه حجب و حیا ؛ وظیفه ی هر فتی یا جوانمرد بوده است .
یا: فتوت چشم پوشیدن از کارهایی است که از روی اکراه باشد و انجام دادن کارهایی است که از روی میل و علاقه قلبی باشد.
همچنین در آداب غذا خوردن از فتوت نامه شیخ شهاب الدین سهروری نقل شده است که:
“بر مرد صاحب فتوت واجب آن است که طعام نخورد الاّ وقتی که نفس او نیک محتاج گردد، و چون طعام خورد به تنها نخورد؛ الاّ با همکاسه و همخوان و این بدان معناست که تنها طعام خوردن از بخل بود و آنجا که فتوت است بخل راه نیابد… اگر مردم بسیار برخوان بودند ، دست وقتی به نان کند که مردم دست به طعام کرده باشند و همه را در نظر آرد، و اگر کسی از دور نگران بود او را بخواند یا نواله دهد و آنگه خود دست به طعام کند. ”
منابع :
- تهرانچی،محمد مهدی، پژوهشی در ورزش باستانی ایران، چاپ کرج، بی تا.
- خاتمی ، احمد ، فرهنگ علم کلام ، تهران ، انتشارات صبا، ج ۱، تابستان ۱۳۷۰٫
- رجایی بخارایی، احمدعلی ، فرهنگ اشعار حافظ، تهران ، انتشارات علمی ، ۱۳۶۳٫
- زرین کوب، عبدالحسین ، جستجو در تصوف ، ج۱، تهران ، انتشارات امیر کبیر، ۱۳۶۳٫
- سجادی، سیدجعفر، فرهنگ معارف اسلامی ، ج۳، انتشارات کومش ، زمستان ۱۳۷۳٫
- عبادی ،قطب الدین، صوفی نامه ، التصفیه فی الحوال المتصوفه، تصحیح غلامحسین یوسفی، تهران ، انتشارات گنجینه ، زمستان ۱۳۷۲٫
- عفیفی، ابوالعلاء، ملامتیه ، صوفیه و فتوت، ترجمه ی نصرت الله فروهر، تهران ، انتشارات الهام، زمستان ۱۳۷۶٫
- غزالی، محمد، کیمیای سعادت ، ج ۱، تصحیح احمد آرام ، تهران ، انتشارات گنجینه، ۱۳۷۲٫
- غنی ، قاسم ، تاریخ تصوف در اسلام، ج ۲، تهران ، انتشارات زوار، ۱۳۶۴٫
- کاشانی ، عزالدین محمود، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، تهران، موسسه نشر هما، زمستان ۱۳۷۲٫
- کوربن، هانری، آیین جوانمردی ، ترجمه ی احسان نراقی، تهران، نشر نو، ۱۳۶۳٫
- لاهوری، محمد اقبال، سیر فلسفه در ایران ، ترجمه ی ا.ح. آریانپور، تهران ، انتشارات بامداد، ۱۳۴۵٫
- مصاحب، غلامحسین ، دائره المعارف مصاحب، ج ۱، تهران، انتشارات کتابهای جیبی ، ۱۳۸۱٫
۱۴-Biruni. A; Al-Jamahir fi Marefat-e- Al-Jawahir; Mohammad Said. (tr.); Pakistan; Hijra Council; Islamabad; 1930.