غزلی زیبا از فیض کاشانی

 فیض کاشانی (۹۷۷ – ۱۰۵۸ هجری شمسی )فیلسوف  و حکیم سرشناس دوران صفویه است . او در فقه و اصول ، فلسفه ،کلام ، شعر و ادب توانا و در تمامی این رشته ها، آثار از خود به یادگار گذاره است . او داماد  بزرگ ملاصدرای شیرازی  معروف به “صدرالمتالهین ” نیز بوده است . 

 

دل از من بردی ای دلبر به فن آهسته آهسته
تهی کردی مرا از خویشتن آهسته آهسته

کشی جان را به نزد خود، ز تابی کافکنی در دل
بسان آن که می تابد رسن آهسته آهسته

ترا مقصود آن باشد که قربان رهت گردم
ربایی دل که گیری جان ز من آهسته آهسته

چو عشقت در دلم جا کردو شهر دل گرفت ازمن
مرا آزاد کرد از بود من، آهسته آهسته

به عشقت دل نهادم، زین جهان آسوده گردیدم
گسستم رشته ی جان را زتن آهسته آهسته

ز بس بستم خیال تو ،تو گشتم پای تا سر من
تو آمد خرده خرده ،رفت من آهسته آهسته

سپردم جان و دل نزد تو و خود از میان رفتم
کشیدم پای از کوی تو من آهسته آهسته

جهان پر شد ز حرف “فیض”و رندیهای پنهانش
شدم افسانه ی هر انجمن آهسته آهسته

به قول شعرا شاه بیت این غزل ” ز بس بستم خیال تو ، تو گشتم پای تا سر من / تو آمد خرده خرده ، رفت من آهسته آهسته ” می باشد، که حکایت از تبدیل مس وجود به زرناب معشوق است. صد البته که این دگرگونی و از خود و منیت ها بیرون شدن، نه به یک دفعه و آنی ، بلکه نیازمند زمان و تلاش است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ده + هجده =